مقدمة مترجمین:
امسال هشت سال از مرگ ویلیام فاکنر و سالی بیش از آن از خاموشی همینگوی میگذرد. اما انگار همین چند وقت پیش بود که همینگوی لولة تفنگ را زیر چانه گذاشت و ماشه را کشید و فاکنر از سکته قلبی سر از بیمارستان درآورد و دیگر به خانه برنگشت، چرا که هنوز نام همین دو نفر است که نمایندة ادب اصیل امروز امریکا است و پس از آنها هنوز کسی نیامده است که به اندازة آنها همهآشنا و جهانپذیر باشد.
فاکنر تمام مدت 65 سال عمرش را (به استثنای سفرهای گاهگاهی به هالیوود و یکی دو سه بار به خارج از آمریکا) در ایالت زادگاهش گذراند. و همیشه تقریباً تنها، منزوی و غمگین. هیچگاه داعیة ادیب بودن نداشت. جایی گفته است:«من مردی ادیب نیستم. فقط مواقعی که هوا برای زراعت مساعد نیست، چیز مینویسم.»
تنها نویسندة برندة جایزه نوبل امریکایی بود که دعوت دولت را در جشن کاخ سفید نپذیرفت و مؤدبانه گفت: «مسافت 1600 کیلومتر ، راه درازی است که آدم بهخاطر خوردن یک ناهار رنج پیمودن آنرا تحمل کند.» اما بهخلاف آنچه گفتهاند از مسافرت به خارج از امریکا و صحبت کردن با مردم کشورهای دیگر لذت میبرد. در این باره گفته است:
«هدف از این مسافرتهای فرهنگی این است که به ملل دیگر نشان داده شود که هر مسافر امریکایی یکی از اعضاء کنگره یا رئیس شرکت جنرال موتورز نیست.»
فاکنر در مقابله با منتقدان سطحی، یا خاموش بود یا جوابهای کوتاه طعنهآمیز و نیشدار میداد. در جواب کسی که پرسیده بود: «عدهای کتابهای شما را دو یا سه بار خواندهاند و چیزی دستگیرشان نشده، چه باید بکنند؟» جواب داده بود: «چهار بار بخوانند.» و یا در پاسخ منتقدی که به قسمتهایی از نوشتههای او که از زبان آدمی خلوضع بیان میشود، ایراد گرفته و گفته بود که قواعد دستوری در آن رعایت نشده و نقطهگذاری ندارد و نامفهوم است، صفحهای پر از نقطه ماشین کرده بود و گفته بود: «هر جا که دلتان خواست از این نقطهها بچسبانید.»
از فاکنر، سه چهار ماهی قبل از مرگش، پرسیده بودند:«از دنیا چه میخواهی؟»
جواب داده بود: «میخواهم مثل دورهای از زندگی گذشتهام کت کهنة گرمی بپوشم که جیبهای بزرگی داشته باشد و بتوانم جورابهایم، کتابی از منتخبات آثار شکسپیر و یک بطر ویسکی در آنها بگذارم. مگر آدم بیش از این چه میخواهد؟ اما زمانه نمیگذارد. زمانه میخواهد من تاجی از شهرت بر سرم بگذارم و چشمهایم را مدام به زرق و برق آن بدوزم. زمانه در قالب یک پزشک، مرا از خوردن ویسکی هم محروم کرده است. جوهر و شکوه بشری دارد میمیرد. یاید فکری کرد.»
«قلمرو خدا» از کتاب «طرحهای نیواورلئان» که از کارهای اولیة فاکنر است، برگردانده شده است.